-
آهنگ مهیار ام آر و علی فخاز ساعت 5
♫ ♥ ♫ MusicZa.iR ♫ ♥
متن آهنگ ساعت 5 مهيار ام آر و علي فخار
خبرت هست که از خويش؛ خبر نيست مرا
گذري کن که ز غم؛ راه گذر نيست مرا…
گر سرم در سره سودات رود، نيست عجب
سره سوداي تو دارم غم سر نيست مرا!
منو يه مشت خاطره؛ که داره روحمو ميخوره…
تهِ بن بستي که توش، دله از دلهره پره
همه صبحامم با يه قرص استارت ميشه که تسکين اين سر درد هميشگيمه!
کله ساعتام مُک؛ فکر توئه توي قمار رابطمونم، بُرد باتوئه…
دست رو هرکيم گذاشتيم؛ از شانس ما يا سگ داشت يا اينکه رزومش گوهه!
يبار يادمه انتخاب درست داشتم،يه چشايي داشت،مثه دلش روشن
انقده جفت بوديمو همو ميخواستيم، که حاضر بوديم چشم همه حسودا کور شن…
تا يه پلک زديم؛زمونه ورق خورد؛ يه روز باروني بود عاشقانه درکل
من گير ميدادم به طرز راه رفتنش!
اونم جفت پا ميرفت تو آب که منو خيس کنه…
دمه غروب بود،حدود ساعت پنج،سره آخر خيابوني که بايد ميرفت
تلخ ترين خداحافظي بود توي عمرم؛ نفهميدم چيشد هنوزم توي شُکم…
خبرت هست که از خويش؛ خبر نيست مرا؟
♫ ♥ ♫ موزیکزا ♫ ♥ ♫
گذري کن که ز غم؛ راه گذر نيست مرا…
گر سرم در سره سودات رود، نيست عجب
سره سوداي تو دارم غم سر نيست مرا!
هنوزم روزاي باروني؛ ميرم پياده روي…
درست همونجا،سره همون خيابوني که تورو گرفت ازمو منو گذاشت تنها
هرطرف ميچرخه سرم،ميبينمت اونجا
کيو نفرين کنم سر کي داد بکشم؟
کارم شده فقط تا صبح، سيگار بکشم!
يه افسرده ي عصبيم توي اجتماع،با انگشت نشونم ميدن ميگن معتادو نگا!
داداش فرار نکن ازم، من ديوونه نيستم!
منم يکي مثه همه، اونا عاشق نيستن…
شده بالشت زير سرت سنگ قبر باشه؟
شده جاي عشقت بزني بغل مزارش!؟
الان سه ساله آزگاره که زندگيم اينه،بدور خانواده و دوستو رفيق ديگه
اينم قسمت ما بوده ديگه چه ميشه کرد
هر غروب ميزنم تکيه به همين تير برق
آخرشم يه روز خودمو ميدم زير يه ماشين…
هم خودم راحت ميشم هم شماها خلاص شيد…
لطفا نظر خود را بنویسید